ازكرخه تا ليلي:


 

نويسنده:سجاد بنكدار




 

اين سينما هميشه با من است!
 

1.آژانس شيشه‌اي/ابراهيم حاتمي كيا
 

تاحالا به اين فكركرده‌ايد چرا اكثر جوان‌هاي اين مملكت حاج كاظم را مي شناسند؟ قبول نداريد؟ در جمع رفيق‌هاي خودتان بگوييد عجب فيلمي بود «آژانس‌شيشه‌اي» تا بقيه بچه‌ها بگويند عجب آدمي بود حاج كاظم!
درد حاج كاظم،عباس وامثال عباس‌اند كه فهميده نمي شوند. حاج كاظم براي درمان دردش جماعتي را شاهد مي گيرد جماعتي كه يا خيلي شبيه ما هستند و يا اينكه ما شبيه آنان خواهيم شد!
ابراهيم حاتمي كيا مي گفت:«آرزو داشتم فيلمي درمورد جنگ بسازم كه فقط يك تير درآن شليك شود» وچه كسي بهتر از حاج كاظم براي اين شليك كه تيرو اسلحه و تركش و عباس را مي فهمد.
دلم براي آن مونولوگ حج كاظم كه مي پرسيد «مي‌فهمي اگه گردان بره خط،گرو‌هان برگرده يعني چي؟ مي فهمي اگه گروهان بره خط،دسته برگرده يعني چي؟...»
تنگ شده و جوابي كه هميشه به حاجي مي دهم: نه!من كه نمي فهمم...

2.ديده بان/ابراهيم حاتمي كيا
 

بگذاريد اين طور شروع كنم:«ديده‌بان» چيز ديگري بود و هست! براي اينكه حرف من را بفهميد كافي است سراغ فيلم‌هايي برويد كه در دهه60 در وصف حال و احوال دفاع مقدس ساخته مي شد كه يا سرشار بودند از قهرماناني با دور بازوهاي 60سانت به بالا(!)يا قّديساني كه به شكل و شمايل آدمي درآمده بودند و انسان در درك درجه عرفاني ايشان انگشت بر دهان مي ماند! همان صحنه‌اي كه ديده بان به تنهايي درجاده‌اي خاكي مي دود و صدايي عظيم و هماهنگ با قدم‌هاي او،كه گويا لشكري از فرشتگان‌اند كه او را همراهي مي كنند بر تصويرشنيده مي شود براي به تصوير كشيدن معنويت حاكم بر فضاي بچه‌هاي دوران «جنگ درراه‌خدا» كافي است.

3.سفربه چزابه/رسول ملاقلي پور
 

ملاقلي پور دراين فيلم با روايتي كه از جريان سيال ذهن در ادبيات وام گرفته، يك كارگردان و يك آهنگ ساز كه درگير دنياي پيچيده خويش شده‌اند را با صداي ني و از ميان صحنه سنگرهاي ساختگي فيلم به سفري شايد خيالي مي برد و آن دو را مي برد به چزابه ده سال پيش وبه لحظاتي كه براي وحيد كارگردان و علي آهنگساز دست نيافتي و مجهول باقي مانده بود. فيلم صحنه‌هاي غريب و تکن دهنده اي دارد .مثل سکانس سخن راني يا همان وداع فرمانده با بازي به يادماندني «حبيب‌دهقان‌نسب» كه آن تن مجروح را به لوله تانك تكيه داده بود و براي نسل ما چهره‌اي باورپذيرازيك فرمانده را روايت مي كرد.اين فيلم و اين صحنه‌ها ارزش بارها ديدن را دارد، امتحان كنيد!

4.سرزمين خورشيد/احمدرضا درويش
 

درويش عاشق قصه‌هاي خرمشهراست.قصه پايداري و فتح شهري كه خدا آزادش كرد.سرزمين خورشيد فيلمي است درباره‌ي مردماني كه به يك باره از زمين و هوا،باران گلوله و خمپاره را تجربه مي كنند و آرزو‌ها و زندگي خويش را نابود شده مي بينند.اين وسط،فيلم ساز گروهي ازاين مردم را (از تاجرو رزمنده و دكترو پرستار و ناخدا و حتي يك اسير عراقي) جدا مي كند و عازم سفري مي كند و نشان مان مي دهد جنگ چگونه بود و مردم زمان جنگ هريك چه برخوردي با اين مسأله داشتند.
سرزمين خورشيد ازجهت تكنيكي چيزي كم ندارد و جلوه‌هاي ويژه و فيلمبرداري آن در همان سكانس هاي اول فيلم نفس را درسينه حبس مي كند و تصويري باورپذير و تلخ ازخرمشهر آن زمان را نشان مي دهد.اين فيلم را بايد ببينيم چون حرف بسيار دارد از مردمان شهري كه خدا آزادش كرد.

5. ليلي با من است/ كمال تبريزي
 

«ليلي با من است» فيلمي بود كه خط قرمزها را به خوبي شكست و براي اولين بار،تماشاگر يك فيلم دفاع مقدس را حسابي خنداند،ولي هيچ‌كدام از ارزش‌ها و آرمان‌هاي دفاع مقدس را مخدوش يا سبك جلوه نداد. برخلاف فيلم‌هاي نورسيده‌اي كه خواسته‌اند در قالب طنز (و درواقع لودگي)، حرف‌هاي به اصطلاح جديد و ماندگاري درباره جنگ بزنند، اما درآخر به جز سبك جلوه دادن «دوران جهاد درراه خدا»، مفهوم خاصي طرح نكرده‌اند.زيبايي و ماندگاري«ليلي با من است» درمقايسه با فيلم‌هايي كه چنين ادعاهايي داشته‌اند، كاملاً مشهود مي‌شود و خوب است توجه كنيم در«ليلي با من است» به چه چيز مي‌خنديم و درامثال اخراجي‌ها به چه؟
«ليلي با من است» را حتماً دركنار بعضي فيلم‌هاي ديگر، دوباره ببينيد! امتحان كنيد!

6. ازكرخه تا راين/ ابراهيم حاتمي‌كيا
 

دوبار«ازكرخه تا راين» را ديدم و هردوبار،ازآغاز تا انجام گريستم.دلم مي‌گريست،اما عقلم گواهي مي‌داد كه تو بر دامنه آتشفشان، منزل گرفته‌اي.دلم مي‌دانست كه تو برحكم عشق گردن نهاده‌اي و به همين علّت،ازعادات متعارف، فاصله گرفته‌اي.عقلم مي‌پرسيد:«چگونه مي‌توان دراين روزگار،سربه حكم عشق سپرد؟»
اين نوشته‌هايي است ازشهيد سيد مرتضي آويني به ابراهيم حاتمي‌كيا.حاتمي‌كيا،در روزگاري كه همه از جنگ و دورانش خسته شده بودند و همه حرف از فراموشي و شاد بودن مي‌زدند،فيلمي عاشقانه ساخت درمورد تلخي‌هاي جنگ.«از كرخه تا راين»، فيلم تلخي است و شهيد آويني، تلخي‌اش را به تلخي بمب‌هاي شيميايي تشبيه مي‌كند ولي مي‌گويد:«... اين تلخي هم چون تلخي شهادت شيرين است».
«ازكرخه تا راين»،فيلم عاشقانه‌اي است. اين‌بار به سرفه‌هاي «سعيد» مخصوصاً آنجا كه از پشت شيشه،همسر و فرزندش را مي‌بيند،بيشتردقت كنيد...

7. كيميا/احمدرضا درويش
 

كيميا، قصه‌ي يك پدر و مادراست،با اين فرق كه اين مادر، مادرِواقعي فرزندش نيست و كيميا ازجنگ برايش مانده است. درآغازجنگ تحميلي،همسر رضا بارداراست و بايد جراحي شود.رضا او را به بيمارستان مي‌رساند و خود به اسارت دشمن درمي‌آيد.همسر رضا، حين عمل جراحي مي‌ميرد و شكوه جراح بيمارستان،فرزند رضا را نجات مي‌دهد و او مي‌ماند و كيميا.اما پدر يا همان رضا پس از نُه‌ سال از اسارت برمي‌گردد و به دنبال كيمياي خويش مي‌رود.او را درحالي مي‌يابد كه دلبستگي شديدي به شكوه (كه برايش مادر است) دارد...
شما را نمي‌دانم ولي براي من اين فيلم،كمي تلخ بود و هميشه هنگام تماشاي اين فيلم،اين سؤال هميشه با من بود كه كيميا حق كيست؟رضايي كه ازاسارت بازگشته و از زندگي‌اش جزكيميا چيزي باقي نمانده،يا شكوه كه پاي كيميا خون‌دل خورده و او را بزرگ كرده و برايش مادري كرده است؟

8. هيوا/رسول ملاقلي‌پور
 

هيوا،يكي ازعاشقانه‌ترين فيلم‌هايي است كه درباره دفاع مقدس ساخته شده؛جالب است بدانيد اين فيلم را ملاقلي‌پور از زندگي عاشقانه‌ي حميد باكري و همسرش ساخته.اگرهنوز اين فيلم را نديده‌ايد،بدانيد كه يكي ازبهترين ژانر دفاع مقدس را ازدست داده‌ايد.
هيوا،قصه‌ي زني است كه پس ازگذشت پانزده‌ سال از مفقودشدن همسرش حميد دربحبوحه جنگ،تصميم مي‌گيرد تا ازمناطق جنگي و خانه‌اي كه درآن با همسرش زندگي مي‌كرده،بازديد كند. او در خانه‌ي قديمي‌اش به تعدادي نامه متعلّق به پانزده سال پيش دسترسي پيدا مي‌كند كه خاطرات سال‌هاي گذشته او را زنده مي‌كند،و هيوا كه هنوز شهادت حميد را باورندارد،به دنبال شوهرخويش مي‌گردد تا اينكه...
فيلم هيوا،حرف‌هاي زيادي براي گفتن دارد. آدم‌هاي اين فيلم به خصوص ياران حميد باقري و دلاوري‌هاي‌شان در تونل، باورپذيرهستند و تأثيرگذار و در انتهاي فيلم با جان و دل با خواننده هم‌صدا مي‌شويم كه مي‌خواند:
اين فصل را با من بخوان باقي فسانه است
اين فصل را بارها خواندم،عاشقانه است.
*شهيد سيدمرتضي آويني:نگوييد «دوران جنگ»، بگوييد «دوران جهاد درراه خدا»... و خدا هم اين جام بلا را جز به بهترين بندگان خويش نمي‌بخشد.جام بلاست و جز به «اهل بلا» نمي‌رسد...
منبع:نشريه ديدار انتظار ،شماره 108.