ازكرخه تا ليلي:
ازكرخه تا ليلي:
ازكرخه تا ليلي:
نويسنده:سجاد بنكدار
اين سينما هميشه با من است!
1.آژانس شيشهاي/ابراهيم حاتمي كيا
درد حاج كاظم،عباس وامثال عباساند كه فهميده نمي شوند. حاج كاظم براي درمان دردش جماعتي را شاهد مي گيرد جماعتي كه يا خيلي شبيه ما هستند و يا اينكه ما شبيه آنان خواهيم شد!
ابراهيم حاتمي كيا مي گفت:«آرزو داشتم فيلمي درمورد جنگ بسازم كه فقط يك تير درآن شليك شود» وچه كسي بهتر از حاج كاظم براي اين شليك كه تيرو اسلحه و تركش و عباس را مي فهمد.
دلم براي آن مونولوگ حج كاظم كه مي پرسيد «ميفهمي اگه گردان بره خط،گروهان برگرده يعني چي؟ مي فهمي اگه گروهان بره خط،دسته برگرده يعني چي؟...»
تنگ شده و جوابي كه هميشه به حاجي مي دهم: نه!من كه نمي فهمم...
2.ديده بان/ابراهيم حاتمي كيا
3.سفربه چزابه/رسول ملاقلي پور
4.سرزمين خورشيد/احمدرضا درويش
سرزمين خورشيد ازجهت تكنيكي چيزي كم ندارد و جلوههاي ويژه و فيلمبرداري آن در همان سكانس هاي اول فيلم نفس را درسينه حبس مي كند و تصويري باورپذير و تلخ ازخرمشهر آن زمان را نشان مي دهد.اين فيلم را بايد ببينيم چون حرف بسيار دارد از مردمان شهري كه خدا آزادش كرد.
5. ليلي با من است/ كمال تبريزي
«ليلي با من است» را حتماً دركنار بعضي فيلمهاي ديگر، دوباره ببينيد! امتحان كنيد!
6. ازكرخه تا راين/ ابراهيم حاتميكيا
اين نوشتههايي است ازشهيد سيد مرتضي آويني به ابراهيم حاتميكيا.حاتميكيا،در روزگاري كه همه از جنگ و دورانش خسته شده بودند و همه حرف از فراموشي و شاد بودن ميزدند،فيلمي عاشقانه ساخت درمورد تلخيهاي جنگ.«از كرخه تا راين»، فيلم تلخي است و شهيد آويني، تلخياش را به تلخي بمبهاي شيميايي تشبيه ميكند ولي ميگويد:«... اين تلخي هم چون تلخي شهادت شيرين است».
«ازكرخه تا راين»،فيلم عاشقانهاي است. اينبار به سرفههاي «سعيد» مخصوصاً آنجا كه از پشت شيشه،همسر و فرزندش را ميبيند،بيشتردقت كنيد...
7. كيميا/احمدرضا درويش
شما را نميدانم ولي براي من اين فيلم،كمي تلخ بود و هميشه هنگام تماشاي اين فيلم،اين سؤال هميشه با من بود كه كيميا حق كيست؟رضايي كه ازاسارت بازگشته و از زندگياش جزكيميا چيزي باقي نمانده،يا شكوه كه پاي كيميا خوندل خورده و او را بزرگ كرده و برايش مادري كرده است؟
8. هيوا/رسول ملاقليپور
هيوا،قصهي زني است كه پس ازگذشت پانزده سال از مفقودشدن همسرش حميد دربحبوحه جنگ،تصميم ميگيرد تا ازمناطق جنگي و خانهاي كه درآن با همسرش زندگي ميكرده،بازديد كند. او در خانهي قديمياش به تعدادي نامه متعلّق به پانزده سال پيش دسترسي پيدا ميكند كه خاطرات سالهاي گذشته او را زنده ميكند،و هيوا كه هنوز شهادت حميد را باورندارد،به دنبال شوهرخويش ميگردد تا اينكه...
فيلم هيوا،حرفهاي زيادي براي گفتن دارد. آدمهاي اين فيلم به خصوص ياران حميد باقري و دلاوريهايشان در تونل، باورپذيرهستند و تأثيرگذار و در انتهاي فيلم با جان و دل با خواننده همصدا ميشويم كه ميخواند:
اين فصل را با من بخوان باقي فسانه است
اين فصل را بارها خواندم،عاشقانه است.
*شهيد سيدمرتضي آويني:نگوييد «دوران جنگ»، بگوييد «دوران جهاد درراه خدا»... و خدا هم اين جام بلا را جز به بهترين بندگان خويش نميبخشد.جام بلاست و جز به «اهل بلا» نميرسد...
منبع:نشريه ديدار انتظار ،شماره 108.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}